🌸🌸🌸
دیروز اولین روز پاییز بود و من بالاخره وقت کردم بیام و راجع بهش بنویسم!
هفت صبح اول مهر رفتم بیرون که دنبال کارهام بیفتم:)بماند که توی راه با دیدن بچه مدرسه ای ها کلی خاطرات مدرسه ام زنده شد و حس کردم نه دیگه مثل اینکه بزرگ شدم😂(البته هنوز هم بچه ام منتهی سنم داره زیاد میشه😂)!
خلاصه اول صبح برای واریز شهریه خوابگاه رفتم بانک و با جمله ناپسندِ سیستم ها قطعه مواجه شدم😂🤦♀️یک ساعتی صبر کردم و بعدش دیدم مثل اینکه سیستم ها زیرلفظی میخوان😂برای همین اومدم بیرون و رفتم سراغ کارای دندونپزشکیم!اونجا معاینه شدم و گفتم که دانشجوام و میخوام برم امروز کارمو و درست کنن و چشامو گرد کردم🥺😂و برای ظهر بهم وقت دادن خداروشکر!
بعدش از اونجا رفتم جای دیگه دکتر و اونجا بعد کلی معطلی کارم تموم شد و برگشتم دندونپزشکی!بعد دندونپزشکی رفتم بانک دوباره تا ببینم آیااا سیستم ها وصل شدنددد😂؟!
و بله😌وصل بودن!کارای واریزی رو با سوتی های پی درپی در پر کردن فرم ها تموم کردم!
یه طرف صورتم کامل بی حس بود و موقع حرف زدن با کارمندای بانک خنده ام گرفته بود😂
خلاصه بعدش جاتون خالی داشتم فینت میکردم که شیرموز از دور چشمک میزد بهم😂
درنهااایت حدود ساعت دو و نیم رسیدمم خونه و علائم حیاتی نداشتم😂😂😂
اینم اول مهر پرکار ما!
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.