شرح حال

شرح حال

🌸🌸🌸

یک.این روزها خیلی ذهنم درگیر بود راجع به خیلی چیزا!

خیلی فکر کردم‌.خیلی.گریه کردم خیلی.فکر کردم.گریه کردم.یه سری چیزها رو باید درست کنم.یه سری رفتارهام.دلم نمیخواد کسی رو اذیت کنم.

دو.خوشحالم ک کتاب شروع کردم.

سه.امروز بعد اخرین جلسه کلاس ادبیات با مریم و آیدا رفتیم تو یه کوچه بستنی خوردیم و اهنگ گوش دادیم.بعدش ک اومدیم بیرون رفتیم یدونه کیک شکلاتی خوشمزه گرفتیم.فرض کن سه نفری رفتیم ی کیک گرفتیم بعد مریم گفت آقا سه تا چنگالم بدین😂😂😂خیلی خوب بود😂😂دوباره برگشتیم همون کوچه نشستیم سر پله های یه خونه ای یهو در رو باز کردن سریع پاشدیم😂یعنی ترکیدیم از خندههه😂ولی خیلی وایب اون کوچه هارو دوس داشتم:')

محله قشنگی بووود.

چهار.نشستم تو ایستگاه اتوبوس منتظرم اقای میم بیاد پایگاه اورژانس ببینمش و برم خونه.رفته ماموریت بیمارستان.براش کاکائو خریدم:')

پنج.تشنمههههه

شش.امتحان ادبیات در پیشه(ووووووییی)

هفت.کی بتونم این زردچوبه رو ک گرفتم برسونم دست مامان خدا میدونه🧚‍♀️

هشت.هنوز نیومده خستمممم.بنده منتظر امبولانسم:/😂

 

 

 

 

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی