🌸🌸🌸
بوی کتلت های مامان پز میاد.غروبه.پنجره رو باز کردم.آقای میم مریض شده اما کارمون طوریه حتی اگه خیلی ام اذیت باشیم و مریض باید بریم سرکار.دلم براش میسوزه.اون روزم با اینکه مریض بود کلی نشست تو مطب بخاطر کارای من.امروز براش آمپول ب کمپلکس گرفتم و براش بردم پایگاه تا برای خودش سرم بزنه.سرماخوردگی بدموقعیه.یکمی تب هم داره.خداکنه زودتر خوب بشه.نمیدونم چرا ولی وقتایی که مریض میشه حتی اگه جزئی هم باشه من گریه ام میگیره.گریه نه درحد دو سه قطره اشکها!قشنگ سیل درست میکنم.شهرمون یه آبشار معروف داره خودشم بهم میگه وقتی گریه میکنی چشات مثل اون آبشاره میشه:).راستم میگه.راستی راستی دوستش دارم.هیچ وقت فکر نمیکردم تو این سن کسی رو دوست داشته باشم.اصلا فکر نمیکردم برای سرما خوردگی کسی بشینم گریه کنم.فکرشم نمیکردم یکیو پیدا کنم وقتی میخنده منم لبخند بزنم.یا یکی باشه که بتونم ساعت ها چشاشو نگاه کنم و خسته نشم.فکر نمیکردم یکی پیدا بشه که من مجموعه اون آدم رو بخوام بدون درنظر گرفتن تمام ویژگی های مثبت و منفی اون آدم واقعاخودش رو بخوام.وقتایی که ناراحته منم ناراحتم.وقتایی که خوشحاله منم خوشحالم.نمیگم تاحالا بحث نکردیم ولی تاحالا قهر نکردیم اگرم بوده بیشتر از ۱۰ دقیقه نشده.من واقعا کنار این آدم خوشحالم.نمیدونم روزگار چی برامون تو مشتش داره ولی حتی اگه مارو به هر دلیلی از هم بگیره خاطراتی که باهاش دارم برای یه عمر زندگی برام بسه.اما امیدوارم و تلاش میکنم که باهم باشیم.روزگار غلط کرده.آقای میم درحد توانش برای من همه کاری کرده و واقعا مرد زندگیه:)))همیشه پشتم بوده برای تصمیمای زندگیم.خیلی خوبه:)واقعا خیلی خوبه.من طاقت ناراحتیشو ندارم.تو روابط نابسامان و داغونی که دارم میبینم واینکه پسرها چجوری با دخترا رفتار میکنن و اوضاعی که تو دانشگاه و جامعه هست آقای میم یکی از اون معدود آدمای اصیله که دنبال زندگیه:))و برای همین هم من فرصت اشنایی رو دادم بهش.و چقد کار خوبی کردم.نمیدونه وبلاگ دارم ولی کاش این پست رو بخونه یه روزی و بدونه که چقد برام عزیزه:)
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.