اومدم ک بنویسم.بعد تایم زیادی که ننوشتم.دلم میخواد با خودم حرف بزنم برای خودم حرف بزنم.دلم میخوادبنویسم دلم میخواد برای خودم زار بزنم.دلم میخواد بشینم بالای سر خودم گریه کنم.دلم میخواد داد بزنم.دلم میخواد بگم چرا؟و یکی درست جوابمو بده.من دلم میخواد با خودم با خدا حرف بزنم.همین الان صفحه گوشیم تار شد.اشکام همینجوری میاد.حالم خیلی بده.من خیلی قوی بودم که همه چیو تموم نکردم.انگار هیچ کس منو نمیبینه.انگاری که من اصلا وجود ندارم.خسته ام.حالم خوب نیست.دلم آرامش میخواد.دلم محبت میخواد.چجوری خانواده آدم میتونه اینجوری باشع؟چجوری کسی میتونه پاره تن خودشو حرص بده؟چجوری میتونه امن نباشه براش؟چجوری میتونه ؟؟من واقعا از همه بریدم.کاش میتونستم برم.فقط دور بشم و برم.از همه دور بشم و فاصله بگیرم.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.