بهار و تابستان چهارصدو دو(۳)

بهار و تابستان چهارصدو دو(۳)

🌸🌸🌸

بعد از سفر دانشجویی آقای میم توی شهر ما یه مدت توی بیمارستان برای کاراموزی باید میومد و ما تقریبا از اواسط مرداد تا اواسط شهریور میتونستیم همو ببینیم.

۲۸ مرداد ماه:

"روزهای قبلش برام آنژیوکت خریده بودی که برای اولین بار روی دست تو امتحان کنم:)ولی وقت نشد و موند تا اون روز که برات آنژیوکت زدم توی پارک😂بعدش چقد دستام یخ کرده بود که یه موقع دردت نگرفته باشه ولی تو هیچی نمیگفتی😂 و بعدشم که رفتیم بازار و برام اونی که میخواستیم خریدیم؛) و بعدشم مثل همیشه یخ در بهشت خوردیمم:)"

 

"رفتیم سینما.

فیلم ملاقات خصوصی.

بارون میومد یکمی."

 

"یاد پیامی که ب مامانم دادی میفتم خنده ام میگیره:))"

 

و حالا ماییم و ادامه راه که چی پیش بیاد.

گود لاک

 

۳ ۰ ۱ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۱)

منم اقای میم دلم خاست 🙃🤧 ممنون میشم از وبلاگ تازه تاسیس من بازدید کنین . 

پاسخ:

۲۰ شهریور ۰۲، ۱۷:۵۵
چشم عزیزم حتما😍

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی